عزمدیکشنری عربی به فارسیشهامت , شجاعت , تصميم , دل وجرات , انقباض , کندن , چيدن , کشيدن , بصدا دراوردن , گلچين کردن , لخت کردن , ناگهان کشيدن
عَزْمِفرهنگ واژگان قرآنتصميم جدي و عقد قلب است بر اينکه فعلي را انجام دهي ، و يا حکمي را تثبيت کني ، بطوري که ديگر در اعمال آن تصميم و تاثيرش هيچ سستي و وهن باقي نماند ، مگر آنکه به ک
جزملغتنامه دهخداجزم . [ ج َ ] (از ع ، ص ) استوار و محکم و قطع و یقین . (ناظم الاطباء). یقین .(غیاث اللغات ). دل نهادن بر. نیت درست کردن بر. (یادداشت مؤلف ) : هرچه وی گوید همچن
عزملغتنامه دهخداعزم . [ ع َ ] (ع اِ) قصد و آهنگ . (منتهی الارب ). اراده . (غیاث اللغات ). نیت . (نصاب ). اراده و قصد و آهنگ و هنگ . (ناظم الاطباء). اراده ٔ پیشین است برای واداش
همت بستنفرهنگ انتشارات معین(هِ مَّ. بَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - عزم جزم کردن . 2 - توجه و همُ خود را صرف کسی یا چیزی کردن .