عزب دفترلغتنامه دهخداعزب دفتر. [ ع َ زَ دَ ف َ ] (اِ مرکب ) محرر و نویسنده ٔ دفتر، و آنکه در دفتر محاسبات شغل مخصوصی ندارد. (ناظم الاطباء). کلمه ٔ عزب در اینجا اصلش همان کلمه ٔ عربی
عزب دفترفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدر دورۀ صفویه، کسی که قوانین، اسناد، و مانند آن را در دفتر ثبت میکرده.
عزبلغتنامه دهخداعزب . [ع َ ] (ع مص ) غایب شدن شوی زن در ایام طهر. (از منتهی الارب ): عزب طهر المراءة؛ همسر آن زن از وی غایب شد. (از اقرب الموارد). عُزوب . رجوع به عزوب شود. ||
عزبلغتنامه دهخداعزب .[ ع َ زَ ] (ع ص ) مرد بی زن ، و آن به سبب انفراد و تنهایی اوست . و زن بی شوی . (از منتهی الارب ). آنکه او راخانواده و اهل نباشد، از مردان و از زنان . و گوی
دفترلغتنامه دهخدادفتر. [ دَ ت َ ] (اِ) نامه های فراهم آورده . (منتهی الارب ). تعدادی از صحف و نامه ها که جمع شده باشد، و از آن جمله است دفاتر حساب و دفاترخراج . (از اقرب الموارد
عزب نویسلغتنامه دهخداعزب نویس . [ ع َ زَ ن ِ ] (نف مرکب ) دفترنویس و کسی که نام عزبان را نویسد. و رجوع به عزب شود. || محاسب .
عزب باشیلغتنامه دهخداعزب باشی . [ ع َ زَ ] (اِ مرکب ) رئیس محاسبان و منشیان : وی [ عزب باشی ] ریش سفید عزبان و فراشان دفتر است ، و دفاتر که در خارج انبار است به تحویل او، و اگر دفات
ریش سفیدلغتنامه دهخداریش سفید. [س َ / س ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مرد معمر و سالخورده که آن را به ترکی «آق سقّال » گویند. (آنندراج ). پیرمردو مسن . (از ناظم الاطباء). سال خورد. پیر و