عزاسمهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهنامش گرامی باد؛ نامش گرامی است. Δ دربارۀ خداوند گفته میشود.
عز اسمهلغتنامه دهخداعز اسمه . [ ع َزْ زَس ْ م ُه ْ / م ُ هَُ ] (ع جمله ٔفعلیه ٔ دعایی ) جمله ٔ دعائی مرکب از فعل و فاعل ، به معنی نام او عزیز و ارجمند باد. جمله ٔ دعایی که معمولاً
حاجاتلغتنامه دهخداحاجات . (ع اِ) ج حاجت . - قاضی الحاجات ؛ برآورنده ٔ نیازها. یکی از اسماء صفات باری عزاسمه « : گفت [ دمنه ] بر درگاه ملک مقیم شده ام و آن را قبله ٔ حاجات و مقصد
طاعةلغتنامه دهخداطاعة. [ ع َ ] (ع اِمص ) طاعت . رجوع به طاعت شود. نزد فرقه ٔ معتزلة سازواری با خواست حق و نزد اهل سنت و جماعت سازواری با فرمان حق است ، بی آنکه با خواست او عزاسم
حفصیةلغتنامه دهخداحفصیة. [ ح َ صی ی َ ] (اِخ ) یکی از پانزده فرقه ٔ خوارج پیروان حفص بن المقدام . (بیان الادیان ). فرقه ای از خوارج ، اصحاب حفص بن المقدام . (مفاتیح العلوم خوارزم
مجسمهلغتنامه دهخدامجسمه . [ م ُ ج َس ْ س ِ م َ / م ِ ] (اِخ ) عموم فرقی که در توحید به تجسیم قائل بودند و از شیعه نیز جماعتی به این عقیده منسوب شده اند. (خاندان نوبختی ص 263). گر
ضنائنلغتنامه دهخداضنائن . [ ض َ ءِ ] (ع اِ) ضنائن اﷲ؛ خاصان ِ خلق او. و فی الحدیث : ان ﷲ تعالی ضنائن من خلقه یحییهم فی عافیة و یمیتهم فی عافیة. (منتهی الارب ).صاحب کشاف اصطلاحات