عریفطانلغتنامه دهخداعریفطان . [ ع ُ رَ ف ِ ] (اِخ ) وادیی است . (منتهی الارب ). عریفطان مَعن ؛ وادیی است بین مکه و مدینه ، و آن را آب و سبزه نیست و در برابر آن کوههایی است بنام اُب
عریفضانلغتنامه دهخداعریفضان . [ ع ُ رَ ف َ ] (ع اِ) گیاهی است که آن را ذُرَق نامند. رجوع به ذرق و عریفاضانة شود.
عریقطانلغتنامه دهخداعریقطان . [ ع ُ رَ ق ِ ] (ع اِ) به معنی عریقطة است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عریقطة شود.
عریفضانلغتنامه دهخداعریفضان . [ ع ُ رَ ف َ ] (ع اِ) گیاهی است که آن را ذُرَق نامند. رجوع به ذرق و عریفاضانة شود.
عریقطانلغتنامه دهخداعریقطان . [ ع ُ رَ ق ِ ] (ع اِ) به معنی عریقطة است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عریقطة شود.
عرفضانلغتنامه دهخداعرفضان . [ ع َ ف َ ] (ع اِ) گیاهی است که آن را ذُرَق نامند. حندقوقا. عرقصان . عریفضان . عرنفضان . رجوع به ذرق در همین لغت نامه شود.
عریفاضانةلغتنامه دهخداعریفاضانة. [ ع ُ ن َ ] (ع اِ) گیاهی است که آن را ذُرَق نامند. رجوع به ذرق و عریفضان شود.
منکبلغتنامه دهخدامنکب . [ م َ ک ِ ] (ع اِ) بازو و کتف ، مذکر آید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کتف و دوش . (غیاث ). سفت . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (یادداشت مرحوم دهخدا). دوش . ج ، من