عروهفرهنگ انتشارات معین(عُ رْ وِ) [ ع . عروة ] (اِ.) 1 - مال نفیس . 2 - آن چه که بشود به آن امید داشت و اطمینان کرد. 3 - دستآویز. 4 - دستة کوزه .
عروهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. حلقه؛ دسته؛ دستگیره؛ دستۀ چیزی، مثل دستۀ ابریق.۲. دستاویز.۳. مال نفیس و پربها.۴. آنچه بشود به آن امید داشت واطمینان کرد.
اروحلغتنامه دهخدااروح . [ اَ وَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از روح . راحت بخشنده تر. آساینده تر. خوش آیندتر. باروح تر.- امثال : اروح من الیأس ؛ بدان مناسبت که گویند: الیأس احدی ا
اروهلغتنامه دهخدااروه . [ اَ ] (اِخ ) مرکز قضائیست در سنجاق سعرد از ولایت تبلیس تقریباً در مسافت پنج ساعت راه از شمال شرقی قصبه ٔ سعرد. (قاموس الاعلام ترکی ).
اروهلغتنامه دهخدااروه . [ اُ وِ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی از خزندگان زحّافه از خانواده ٔ آنگیده که در اروپا و بربر و آسیای غربی بسیار است .
عروةدیکشنری عربی به فارسیسوراخ دکمه , مادگي , مزاحم شدن , گوشک , گوش پوش , اويزه , دسته ياهرچيزي که بوسيله ان چيزي را حمل يا بياويزند , هر عضو جلو امده چيزي , ديرک , تير , ادم کله خر ,
عُرْوَةِفرهنگ واژگان قرآندستاويز(دستگيره و يا به عبارت ديگر دستهاي است که با آن چيزي را گرفته و بلند ميکنند ، مانند دسته کوزه و دلو و دستگيره ظرفهاي مختلف ، البته گياههاي ريشهدار و نيز
عروةلغتنامه دهخداعروة. [ ع ُرْ وَ ] (اِخ ) ابن حارث همدانی ، مکنی به ابوفروة الکبیر. محدث بود. رجوع به ابوفروة الکبیر شود.
عروةلغتنامه دهخداعروة. [ ع ُ رَ ] (اِخ ) ابن یحیی (ملقب به اذینة) ابن مالک بن حارث لیثی ، مشهور به ابن اذینة. وی از شاعران و فقیهان و محدثان مدینه بود ودر حدود سال 130 هَ .ق . د
عروةلغتنامه دهخداعروة. [ ع ُرْ وَ ] (اِخ ) ابن حزام بن مهاجر ضنی ، از بنی عذرة. شاعر بود و نسبت به دخترعم خود «عفراء» عشق میورزید، عروة و عفراء در یک منزل پرورش یافتند زیرا پدرع