اروندلغتنامه دهخدااروند. [ اَ وَ ] (اِخ ) کوهی است . (مهذب الاسماء). کوهی است بدر همدان . (فرهنگ اسدی ). کوه الوند . (سروری ) (غیاث اللغات ). نام کوهی است بسیار سبز و خرم و شهر ه
اروندلغتنامه دهخدااروند. [ اَ وَ ] (اِخ ) (چشمه ٔ...) چشمه ٔ اروند بسیستان ، نی بسیاردرو میروید چندانکه در آبست بسنگ شده و آنچه در بیرون آبست نی مانده بود. (نزهة القلوب حمداﷲ مست
اروندلغتنامه دهخدااروند. [ اَ وَ ] (اِخ ) دریای محیط. (برهان ). || (اِ) اقیانوس . || کره ٔ آب . (برهان ).
اروندفرهنگ مترادف و متضاد۱. حیله، دوال، فریب، مکر، نیرنگ ۲. جادو، چشمبندی، سحر ۳. حسرت، غبطه ۴. تند، جلد، چالاک، فرز ۵. جاه، حشمت، شکوه، شوکت
عرندلغتنامه دهخداعرند. [ ع ُ رُ / ع ُ رَ ] (ع ص ) صلب و شدید. (از اقرب الموارد). درشت و رست ، گویند وتر عرند. و هم وزن آن جز کلمه ٔ «ترنج » یافت نشود. (از منتهی الارب ). عَرِد.
عرنددلغتنامه دهخداعرندد. [ ع َ رَ دَ ] (ع ص ) سخت و رست . (منتهی الارب ). صلب و شدید. (از اقرب الموارد). عَرِد.عُرُدّ. عُرُند. عُرَند. رجوع به عرد و عرند شود.
عرندسلغتنامه دهخداعرندس . [ ع َ رَ دَ ] (ع ص ) شتر سخت و توانا. (منتهی الارب ). سخت و طویل القامت از شتران ، گویند بعیر عرندس و ناقة عرندس و عرندسة. (از اقرب الموارد). || توجبه ٔ
عرندسةلغتنامه دهخداعرندسة. [ ع َ رَ دَ س َ ] (ع ص ) تأنیث عرندس . گویند ناقة عرندسة؛ ماده شتر سخت و توانا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به عرندس شود.
عرندلغتنامه دهخداعرند. [ ع ُ رُ / ع ُ رَ ] (ع ص ) صلب و شدید. (از اقرب الموارد). درشت و رست ، گویند وتر عرند. و هم وزن آن جز کلمه ٔ «ترنج » یافت نشود. (از منتهی الارب ). عَرِد.
عرنددلغتنامه دهخداعرندد. [ ع َ رَ دَ ] (ع ص ) سخت و رست . (منتهی الارب ). صلب و شدید. (از اقرب الموارد). عَرِد.عُرُدّ. عُرُند. عُرَند. رجوع به عرد و عرند شود.
عرندسلغتنامه دهخداعرندس . [ ع َ رَ دَ ] (ع ص ) شتر سخت و توانا. (منتهی الارب ). سخت و طویل القامت از شتران ، گویند بعیر عرندس و ناقة عرندس و عرندسة. (از اقرب الموارد). || توجبه ٔ
عرندسةلغتنامه دهخداعرندسة. [ ع َ رَ دَ س َ ] (ع ص ) تأنیث عرندس . گویند ناقة عرندسة؛ ماده شتر سخت و توانا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به عرندس شود.