عروفلغتنامه دهخداعروف . [ ع َ ] (ع ص ) مرد دانا و کارشناس و ماهر. (ناظم الاطباء). عارف و دانا. (از اقرب الموارد). || مرد نیک شکیبا. (از منتهی الارب ). صبور. (اقرب الموارد). ج ،
عروفةلغتنامه دهخداعروفة. [ ع َ ف َ ] (ع ص ) مرد دانا و نیک ماهر و کارشناس . (منتهی الارب ). دانا به چیزی ، گویند: رجل عروف و عروفة بالامور؛ یعنی مردی که به امور دانا باشد و هرگاه
عرففرهنگ انتشارات معین(عُ رْ) [ ع . ] 1 - (اِ.) خوی ، عادت . 2 - آن چه که در بین مردم پسندیده و متداول است . 3 - (اِمص .) نیکویی ، بخشش .
عروفةلغتنامه دهخداعروفة. [ ع َ ف َ ] (ع ص ) مرد دانا و نیک ماهر و کارشناس . (منتهی الارب ). دانا به چیزی ، گویند: رجل عروف و عروفة بالامور؛ یعنی مردی که به امور دانا باشد و هرگاه
عرفلغتنامه دهخداعرف . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَروف . رجوع به عروف شود. || ج ِ أعرف . رجوع به اعراف شود. || ج ِ عَرفاء. (منتهی الارب ). رجوع به عرفاء شود.
اضراسلغتنامه دهخدااضراس . [ اَ ](اِخ ) موضعی است در قول برخی از اعراب : ایا سدرتی اضراس لازال رائحاًروی ٌ عروفاً منکما و ذراکما...(از معجم البلدان ).
شکیبالغتنامه دهخداشکیبا. [ ش ِ / ش َ ] (نف ) صبور. تحمل کننده . آرام گیرنده . متحمل . بردبار. صابر. (برهان ) (ناظم الاطباء). صبور. آرمیده . (فرهنگ اوبهی )(لغت فرس اسدی ). صبرکنند
عرفانلغتنامه دهخداعرفان . [ ع ِ ] (ع مص ) شناختن و دانستن بعد از نادانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شناختن . (زوزنی ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). شناختن . بازشناختن . معرفت .