عروس بریلغتنامه دهخداعروس بری . [ع َ ب َ ] (حامص مرکب ) زن گرفتن . ازدواج : شاه جواب داد که مرا عروس بری به کار نیست که من خود عروسان بسیار دارم . (اسکندرنامه نسخه ٔ سعید نفیسی ).
عروس حمام برلغتنامه دهخداعروس حمام بر. [ ع َ ح َم ْ ما ب َ ] (نف مرکب ) آنکه عروس را به گرمابه برد. || (اِ مرکب ) جامه ٔ تنک و باریک و خوش رنگ و سخت کم دوام که یک دو بار بیش در تن نپاید
عروس بریلغتنامه دهخداعروس بری . [ع َ ب َ ] (حامص مرکب ) زن گرفتن . ازدواج : شاه جواب داد که مرا عروس بری به کار نیست که من خود عروسان بسیار دارم . (اسکندرنامه نسخه ٔ سعید نفیسی ).
عروسلغتنامه دهخداعروس . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) مرد و زن نوخواسته یکدیگر را. (منتهی الارب ). زن نوکدخدا و مرد نوکدخدا، مگر در عرف اطلاق این بیشتر بر زن کنند، و به ضمتین خواندن خطاست