عرهللغتنامه دهخداعرهل . [ ع ِ هََ ل ل ] (ع ص ) شتر استوار. (منتهی الارب ). شدید و سخت و قوی از شتران . (از اقرب الموارد).
ارحللغتنامه دهخداارحل . [ اَ ح َ ] (ع ص ) سپیدپشت . سفیدپشت . اسب سفیدپشت . (منتهی الارب ). اسب پشت سپید. (مهذب الاسماء). || گوسپند سیاه بدن سپیدپشت .
عرقلدیکشنری عربی به فارسیمنقطع کردن , درهم گسيختن , بازداشتن , مانع شدن , ممانعت کردن , مسدود کردن , جلو چيزي را گرفتن , ايجاد مانع کردن , اشکالتراشي کردن
عرقله ٔ اعورلغتنامه دهخداعرقله ٔ اعور. [ ع َ ق َ ل َ ی ِ اَع ْ وَ ] (اِخ ) حسان بن نمیربن عجل کلبی . ندیم صلاح الدین ایوبی . رجوع به حسان (ابن نمیر ...) شود.
عرةلغتنامه دهخداعرة. [ ع َرْ رَ ] (ع مص ) رسانیدن کسی را مکروهی . (از منتهی الارب ). عَرّ. رجوع به عر شود.
عاهللغتنامه دهخداعاهل . [ هَِ ] (ع ص ) پادشاه بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آن پادشاه که زور دست اوهیچ دست نبود. (مهذب الاسماء). || زن که شوی ندارد. (منتهی الارب ) (آنندراج
شترلغتنامه دهخداشتر. [ ش ُ ت ُ ] (اِ) اُشْتُر، جانوری پستاندار عظیم الجثه از گروه نشخوارکنندگان که خود تیره ای خاص را به وجود می آورد. این پستاندار بدون شاخ است ولی دارای دندان