عرقدیکشنری عربی به فارسیراه ابي( ) , رگه معدن , سنگ طلا , هرچيزشبيه راه ابي , عرق بدن , کارسخت , عرق ريزي , خوي , عرق کردن , عرق , مشقت کشيدن , وريد , سياهرگ , رگه , حالت , تمايل , روش
رگلغتنامه دهخدارگ . [ رَ ] (اِ) عِرق . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مجرای لوله مانندی که متفرق می سازد مواد مایعه را در بدن حیوان یا در اجزای مختلفه ٔ نبات . (ناظم الاطباء). لول
عروقلغتنامه دهخداعروق . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عِرق . رگهای بدن . (غیاث اللغات ). جمع عِرق است و شامل عروق بدن و شجر هر دو است . (از مخزن الادویة). رگهای بدن یعنی ورید و شریان . (نا
عرق الزعفرانلغتنامه دهخداعرق الزعفران . [ ع ِ قُزْ زَ ف َ ] (ع اِ مرکب ) عروق الصفر است که عروق الصباغین و به فارسی زردچوبه و به هندی هلدی گویند. (مخزن الادویه ).
عرق الصباغینلغتنامه دهخداعرق الصباغین . [ ع ِ قُص ْ ص َب ْ با ] (ع اِ مرکب ) فوت الصبغ است . و گویند اسم عروق الصفر. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به عرق الزعفران شود.
عروقلغتنامه دهخداعروق . [ ع ُ ] (ع مص ) در زمین رفتن . (تاج المصادر) (از ناظم الاطباء): عرق فی الارض ؛ در زمین رفت . (از اقرب الموارد). عَرق . رجوع به عَرْق شود.