عرقهلغتنامه دهخداعرقه . [ ع َ ق َ / ق ِ ] (ص ) در اصطلاح عامه ٔ مردم ، آدم ناقلا و بدجنس و زرنگ . (فرهنگ لغات عامیانه ). ارقه . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ارقه شود.
عرقةلغتنامه دهخداعرقة. [ ع َ رَ ق َ ] (ع اِ) چوب میان دو ساق دیوار در پهن نهاده . (منتهی الارب ). چوبی که درمیان دو ساق دیوار در پهنا نهاده باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموار
عرقةلغتنامه دهخداعرقة. [ ع َ رِ ق َ / ع َ رَ ق َ ] (اِخ ) نام مادر حبان است و حبان کسی است که در روزخندق بر سعدبن معاذ رضی اﷲ عنه تیر انداخت ، «عرقة» لقب مادر اوست که قلابة نام
عرقةلغتنامه دهخداعرقة. [ ع َ ق َ ] (اِخ ) از نواحی روم است و سیف الدوله با مردم آنجا جنگیده است . و نام آن به همین صورت در شعر ابوفراس آمده است . (از معجم البلدان ). و ظاهراً هم
عرقةلغتنامه دهخداعرقة. [ ع َ ق َ ] (ع اِ) راه در کوه . (منتهی الارب ). راهها در کوهها. (از اقرب الموارد).
عرقةلغتنامه دهخداعرقة. [ ع ِ رِ ق َ ] (اِخ ) از قری و دههای یمامة است ، در جنگ مسیلمة،در صلح خالدبن ولید داخل نشد. (از معجم البلدان ).
عرقةلغتنامه دهخداعرقة. [ ع َ رَ ق َ ] (ع اِ) چوب میان دو ساق دیوار در پهن نهاده . (منتهی الارب ). چوبی که درمیان دو ساق دیوار در پهنا نهاده باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموار
عرقةلغتنامه دهخداعرقة. [ ع َ رِ ق َ / ع َ رَ ق َ ] (اِخ ) نام مادر حبان است و حبان کسی است که در روزخندق بر سعدبن معاذ رضی اﷲ عنه تیر انداخت ، «عرقة» لقب مادر اوست که قلابة نام
عرقةلغتنامه دهخداعرقة. [ ع َ ق َ ] (اِخ ) از نواحی روم است و سیف الدوله با مردم آنجا جنگیده است . و نام آن به همین صورت در شعر ابوفراس آمده است . (از معجم البلدان ). و ظاهراً هم
عرقةلغتنامه دهخداعرقة. [ ع َ ق َ ] (ع اِ) راه در کوه . (منتهی الارب ). راهها در کوهها. (از اقرب الموارد).
عرقةلغتنامه دهخداعرقة. [ ع ِ رِ ق َ ] (اِخ ) از قری و دههای یمامة است ، در جنگ مسیلمة،در صلح خالدبن ولید داخل نشد. (از معجم البلدان ).