عرض کردنلغتنامه دهخداعرض کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نشان دادن . آشکار کردن . (فرهنگ فارسی معین ). نمودن . ارائه کردن . عرضه داشتن . عرضه کردن . معروض داشتن . پیش نهادن . تقدیم
هتک عرض کردنلغتنامه دهخداهتک عرض کردن . [ هََک ِ ع ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بدنام کردن . رسوا نمودن . (ناظم الاطباء). بی آبرو ساختن . بر باد دادن عرض کسی .
هتک عرض کردنلغتنامه دهخداهتک عرض کردن . [ هََک ِ ع ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بدنام کردن . رسوا نمودن . (ناظم الاطباء). بی آبرو ساختن . بر باد دادن عرض کسی .
پیدا کردنلغتنامه دهخداپیدا کردن . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اظهار کردن . نمایاندن . عرض . عرض کردن . افصاح . آشکار کردن . ظاهر ساختن . واضح کردن . روشن کردن . هویدا کردن . صَدع
جلاءلغتنامه دهخداجلاء. [ ج ِ ] (ع مص ) عرض کردن عروس را به شوهر. (از اقرب الموارد). عروس جلوه کردن .(تاج المصادر بیهقی ).رجوع به جلوة و جلوه کردن شود. || اندوه وابردن . (تاج الم
عرضلغتنامه دهخداعرض . [ ع َ ] (ع مص ) پیدا و آشکارا گردیدن . (از منتهی الارب ). ظاهر شدن و آشکار گردیدن ، در حالی که دوام نیابد. (از اقرب الموارد). || پیدا و ظاهر ساختن . (از م
عرضه کردنلغتنامه دهخداعرضه کردن . [ع َ ض َ / ض ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ارائه دادن . نشان دادن . نمودن . در معرض نظر قرار دادن . (از فرهنگ فارسی معین ). عرض کردن . پیش داشتن . پیش نهادن