عرض داشتنلغتنامه دهخداعرض داشتن . [ ع َ ت َ ] (مص مرکب ) نمایاندن . آشکار کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : آئینه ٔ سکندر جام جم است بنگرتا بر تو عرض دارد احوال ملک دارا. حافظ (از آنندراج
عرضدیکشنری عربی به فارسیفرمودن , امر کردن , دعوت کردن , پيشنهاد کردن , توپ زدن , خداحافظي کردن , قيمت خريدرا معلوم کردن , مزايده , پيشنهاد , پهنا , عرض , وسعت نظر , نمايش , نمايش دادن
عَرَضَفرهنگ واژگان قرآنهر چيز غير ثابت - زودگذر (در جمله "عرض الحياة الدنيا "شؤون ناپايدار زندگي دنيا منظور است، و مراد از "عرض هذا الادني " نيز لذائذ زندگي دنيا و نعمتهاي زودگذر آن ا
خواهش داشتنلغتنامه دهخداخواهش داشتن . [ خوا / خا هَِ ت َ ] (مص مرکب ) عرض داشتن . استدعا داشتن . تقاضا داشتن . || طلب داشتن .
عرضلغتنامه دهخداعرض . [ ع َ ] (ع اِ) پهنا، خلاف طول . (منتهی الارب ). خلاف طول . (از اقرب الموارد). و عادت مردمان چنان رفته است که درازترین بعدی را طول نام کنند، ای درازا، و آن
عرضلغتنامه دهخداعرض . [ ع َ ] (ع مص ) پیدا و آشکارا گردیدن . (از منتهی الارب ). ظاهر شدن و آشکار گردیدن ، در حالی که دوام نیابد. (از اقرب الموارد). || پیدا و ظاهر ساختن . (از م
عرضداشتلغتنامه دهخداعرضداشت . [ ع َ ] (اِ مرکب ) در هندوستان پادشاه زادگان و امرا به جناب عالی ، و خردان به خدمت بزرگان نویسند، بمعنی «عرض داشتن » است مثل بازخواست به معنی بازخواست
نمودنلغتنامه دهخدانمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص ) نشان دادن . ارائه دادن : بپرسید از او راه فرزند خردسوی بابکش راه بنمود گرد. فردوسی .وگر نیست فرمای تا بگذرم نمائی ره کشور د