عرصه و اعیان مهمانخانهhotel premisesواژههای مصوب فرهنگستانساختمان و محوطۀ هر مهمانخانه متـ . عرصه و اعیان هتل
عروه و عفراءلغتنامه دهخداعروه وعفراء. [ ع ُرْ وَ وُ ع َ ] (اِخ ) عاشق و معشوقه ٔ مثلی . (امثال و حکم دهخدا). عروةبن حزام ضنی و معشوقه ٔ او عفراء، که سرانجام در عشق او درگذشت ، و نام آنه
استانبوللغتنامه دهخدااستانبول . [ اِ تام ْ ] (اِخ ) استامبول . اسلامبول . اسطمبول . اسطنبول . قسطنطنیه . قسطنطینیه . بوزنطیا . سابقاً پایتخت دولت عثمانی و یکی از مشهورترین بلاد عالم
کابللغتنامه دهخداکابل . [ ب ُ ] (اِخ ) شهر مهم و پایتخت افغانستان در 43درجه و 30 دقیقه عرض شمالی و 69 درجه و 13 دقیقه ٔ طول شرقی ، در 1762 گزی فوق سطح دریا واقع در نجدی حاصلخیز
عرصهلغتنامه دهخداعرصه . [ ع َ ص َ ] (از عربی ، اِ) عرصة.میدان و صحرا. (ناظم الاطباء). میدان . (غیاث ). فارسیان ، عرصه را به معنی مطلق میدان استعمال نمایند و لهذا عرصه ٔ شطرنج و
حافظ شیرازیلغتنامه دهخداحافظ شیرازی . [ ف ِ ظِ ] (اِخ ) خواجه شمس الدین محمد. جامع دیوان حافظ که عموماً او را محمد گلندام میدانند بر دیوان حافظ مقدمه ای نوشته و به مناسبت قدمت این سند