عرشیانلغتنامه دهخداعرشیان . [ ع َ ] (اِ مرکب ) جمع فارسی عرشی ، منسوب به عرش . کنایه از ملائکه ٔ مقربین و حاملان عرش باشد. (آنندراج ) (برهان ). روحانیان . ملائک : عرشیان بانگ و ﷲ علی الناس زنندپاسخ از خلق سمعنا و اطعنا شنوند. خاقانی .<br
عرشیانفرهنگ نامها(تلفظ: aršiyān) (عربی ـ فارسی) (در قدیم) (در ادیان) ساکنان آسمان ، ملائکه ، فرشتگان .
حرسانلغتنامه دهخداحرسان . [ ح ُ ] (اِخ ) تثنیه ٔ حُرس و آن دو کوه است به بلاد بنی عامربن صعصعة. (منتهی الارب ).
حرصیانلغتنامه دهخداحرصیان . [ ح ِ ] (ع اِ) باطن پوست شکم . || باطن پوست پیل . || پوستی سرخ که آنرا بعد برکندن موی خراشند. (منتهی الارب ). ج ، حرصیانات .
هریسانلغتنامه دهخداهریسان . [ ] (اِخ ) از طسوج خوزان . (تاریخ قم ص 115). در مآخذ جغرافیایی متأخر نام این ده نیست .
سینه خستنلغتنامه دهخداسینه خستن . [ ن َ / ن ِ خ َ ت َ ] (مص مرکب ) مجروح کردن سینه . ناراحت کردن : کی تارک فرشیان نسوزیم کی سینه ٔ عرشیان نخستیم .صائب (از آنندراج ).
مجمریلغتنامه دهخدامجمری . [ م ِ م َ ] (حامص ) مجمر بودن . حالت و چگونگی مجمر را داشتن : کرده به صدر کعبه در بهر مشام عرشیان خاک درت مثلثی دخمه ٔ چرخ مجمری . خاقانی .و رجوع به مجمر شود.
سنابرقلغتنامه دهخداسنابرق . [ س َ ب َ ](اِ مرکب ) برق روشن . (آنندراج ) (غیاث ) : از سنا برق آتش شمشیرعرشیان را سنا فرستادی . خاقانی .|| بطریق استعاره آه نیز مراد دارند. (غیاث ) (آنندراج ).
مثلثیلغتنامه دهخدامثلثی . [ م ُ ث َل ْ ل َ ] (حامص ) مثلث بودن . || (ص نسبی ) همچون مثلث خوشبوی و عطرآمیز : کرده به صدر کعبه در بهر مشام عرشیان خاک درت مثلثی دخمه ٔ چرخ مجمری . خاقانی .و رجوع به مُثَلَّث (معنی هفتم ) شود.
دیوانگهلغتنامه دهخدادیوانگه . [ دی گ َهَْ ] (اِ مرکب ) دیوانگاه (از: دیوان + گه ، مخفف گاه پسوند). دیوانخانه . (از آنندراج ). مستقر دیوانیان : بباید بدین بارگه بگذردبدیوانگه عرض ما بنگرد. فردوسی .ز دیوانگه عرشیان درگذشت به درج آمد