عرزلغتنامه دهخداعرز. [ ع َ ] (ع مص ) نکوهیدن کسی را و سرزنش نمودن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || درشت و سطبر گردیدن . (منتهی الارب ). || گرفته و ترنجیده گردیدن و منقبض
عرزلغتنامه دهخداعرز. [ ع َ رَ ] (ع اِ) نوعی از درخت یز، خرد و باریکتر از آن . و گویند آن مصحف است و درست آن غرز است به غین معجمه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عرزلغتنامه دهخداعرز. [ ع َ رَ ] (ع مص ) درشت و سخت گردیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
ارضدیکشنری عربی به فارسیخاک , زمين , سطح زمين , کره زمين , دنياي فاني , سکنه زمين , با خاک پوشاندن , ميدان , زمينه , کف دريا , اساس , پايه , بنا کردن , برپا کردن , بگل نشاندن , اصول نخ
عرزبیلغتنامه دهخداعرزبی . [ ع َ زَ بی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به عرزب که نام مردی است . (از سمعانی ). رجوع به عرزب شود.
عرزلیلغتنامه دهخداعرزلی . [ ع َ زَ ] (اِخ ) در رجال لقب حسین بن علی بن خضربن صالح است . (از ریحانة الادب ج 3 ص 76).
عرزاللغتنامه دهخداعرزال . [ ع ِ ] (ع اِ) خوابگاه شیر. || جای خواب پالیزبان در پالیز بر سر درخت و جز آن از ترس درندگان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سقیفه ٔ ناطور. (از اقرب
عرزبیلغتنامه دهخداعرزبی . [ ع َ زَ بی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به عرزب که نام مردی است . (از سمعانی ). رجوع به عرزب شود.
عرزلیلغتنامه دهخداعرزلی . [ ع َ زَ ] (اِخ ) در رجال لقب حسین بن علی بن خضربن صالح است . (از ریحانة الادب ج 3 ص 76).
عرزاللغتنامه دهخداعرزال . [ ع ِ ] (ع اِ) خوابگاه شیر. || جای خواب پالیزبان در پالیز بر سر درخت و جز آن از ترس درندگان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سقیفه ٔ ناطور. (از اقرب