عرجونلغتنامه دهخداعرجون . [ ع ُ ] (ع اِ) چوب خوشه ٔ خرما. (دهار) (مهذب الاسماء). ج ، عَراجین . (مهذب الاسماء). || خوشه . خوشه ٔ خرما یا خوشه ٔ خرما که خشک و کج گردد، یابن آن . یا
عُرْجُونِفرهنگ واژگان قرآنشاخه خرما(البته از نقطهاي که از درخت بيرون ميآيد ، تا نقطهاي که برگها از آن منشعب ميشود . اين قسمت از شاخه را عرجون ميگويند ، که به خاطر سنگيني برگها معمولا خم
عربونلغتنامه دهخداعربون . [ ع ُ ] (ع اِ) ربون . عَربَون . عُربان . (منتهی الارب ). بیعانه . ربون . رجوع به ربون و زبون شود.
عرجوملغتنامه دهخداعرجوم . [ ع ُ ] (ع ص ) شترماده ٔ درشت استواراندام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عرتونلغتنامه دهخداعرتون . [ ع َ رَ ] (ع اِ) گیاهی است که بدان پوست پیرایند. (ناظم الاطباء). عرتن . رجوع به عرتن شود.
عرجانلغتنامه دهخداعرجان . [ ع َ رَ ] (ع مص ) لنگان رفتگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشی اعرج . (از اقرب الموارد). رفتار بلنگی . لنگان رفتن . (یادداشت مؤلف ). قزلان . (تاج المص
عُرْجُونِفرهنگ واژگان قرآنشاخه خرما(البته از نقطهاي که از درخت بيرون ميآيد ، تا نقطهاي که برگها از آن منشعب ميشود . اين قسمت از شاخه را عرجون ميگويند ، که به خاطر سنگيني برگها معمولا خم
عراجینلغتنامه دهخداعراجین . [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عُرجون . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به عرجون شود.
عرجنةلغتنامه دهخداعرجنة. [ ع َ ج َ ن َ ] (ع مص ) نگار کردن جامه را به نگار عرجون . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازلسان العرب ). صورتهای عرجون در جامه تصویر کردن . (از اقرب الموارد)
اثکوللغتنامه دهخدااثکول . [ اُ ] (ع اِ) خوشه . || خوشه ٔ خرما. اِثکال . اثکون . عرجون . ج ، اَثاکل ، اثاکیل .