عرجوفلغتنامه دهخداعرجوف . [ ع ُ ] (ع ص ) شترماده ٔ درشت تندار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
عُرْجُونِفرهنگ واژگان قرآنشاخه خرما(البته از نقطهاي که از درخت بيرون ميآيد ، تا نقطهاي که برگها از آن منشعب ميشود . اين قسمت از شاخه را عرجون ميگويند ، که به خاطر سنگيني برگها معمولا خم
عجروفلغتنامه دهخداعجروف . [ ع ُ ] (ع ص ) ناقه ٔ چست سبک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) جانورکی است . (منتهی الارب ). جانورکی است درازپا.(اقرب الموارد). || مورچه ٔ درازپ
عجوفلغتنامه دهخداعجوف . [ ع ُ ] (ع مص ) بازداشتن خود را از خوردن با وجود گرسنگی تا دیگری را بخوراند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
عرجوملغتنامه دهخداعرجوم . [ ع ُ ] (ع ص ) شترماده ٔ درشت استواراندام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
شترلغتنامه دهخداشتر. [ ش ُ ت ُ ] (اِ) اُشْتُر، جانوری پستاندار عظیم الجثه از گروه نشخوارکنندگان که خود تیره ای خاص را به وجود می آورد. این پستاندار بدون شاخ است ولی دارای دندان
عُرْجُونِفرهنگ واژگان قرآنشاخه خرما(البته از نقطهاي که از درخت بيرون ميآيد ، تا نقطهاي که برگها از آن منشعب ميشود . اين قسمت از شاخه را عرجون ميگويند ، که به خاطر سنگيني برگها معمولا خم
عجروفلغتنامه دهخداعجروف . [ ع ُ ] (ع ص ) ناقه ٔ چست سبک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) جانورکی است . (منتهی الارب ). جانورکی است درازپا.(اقرب الموارد). || مورچه ٔ درازپ