عربیلغتنامه دهخداعربی . [ ع َ رَ ] (اِخ ) محمد الفاسی . رجوع به عربی ابوحامدبن یوسف ... و معجم المطبوعات شود.
اربیلغتنامه دهخدااربی . [ اَ با ] (ع ن تف ) زیادتر. زیاده . افزون : و لاتکونوا کالتی نقضت غزلها من بعد قوة انکاثاً تتخذون ایمانکم دَخلاً بینکم ان تکون امةٌ هی اربی من امة انما ی
اربیلغتنامه دهخدااربی . [ اُ ] (اِخ ) شهریست تجاری در فرانسه از اعمال رَن علیا، از ناحیه ٔ ریبوویلّه ، دارای 3976 تن سکنه .
عربی پاشالغتنامه دهخداعربی پاشا. [ ع َ رَ ] (اِخ ) پیشوای انقلاب عربی است . به سال 1250 هَ . ق . در یکی از دهات مصر متولد شد.تحصیلات خود را در مدرسه ٔ الازهر بپایان رسانید. به سال 12
عربی دانلغتنامه دهخداعربی دان . [ ع َ رَ ] (نف مرکب )داننده ٔ عربی . عالم به علوم عرب . واقف به لغت عرب . که فنون و علوم عرب و لغت آن داند. زبان عرب شناس . زبان عرب دان . دانا به لغ
عربی دانیلغتنامه دهخداعربی دانی . [ ع َ رَ ] (حامص مرکب ) عمل عربی دان . دانایی به لغت و ادب و علم عرب . || دانش لغت و علوم و فنون عرب .
عربی زادهلغتنامه دهخداعربی زاده . [ ع َ رَ دَ / دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه نژاد از عرب دارد. زاده ٔ عرب . فرزند عرب : مولای من است آن عربی زاده ٔ حُرکاخر بدهان ِ حلو میگوید مر.سعد
عربی وارلغتنامه دهخداعربی وار. [ ع َ رَ ] (ص مرکب ) همچون عرب . به سان عرب . عرب مانند. عرب کردار. همانند عرب : شب عربی وار بود بسته نقاب بنفش از چه سبب چون عرب نیزه کشید آفتاب .خاق