اربهلغتنامه دهخدااربه . [ اَ ب َ / ب ِ ] (اِ) این کلمه درلاهیجان نام دیوس پیرس لوتوس است و در کوه درفک همین نام دارد و در نور آنرا کهلو گویند. و در شهرستان گرگان بنام اندی خرما
اربهلغتنامه دهخدااربه . [ اَ رَ ب َ ] (اِخ ) نام شهریست بمغرب از اعمال زاب و آن بزرگترین شهر زاب است وگویند در حوالی آن 360 قریه است . (معجم البلدان ).
اربهلغتنامه دهخدااربه . [ اَ رِب ْ ب َ ] (ع اِ) ج ِ رِبّة، بمعنی جماعت کثیر و گیاهیست . || اهل عهد و پیمان . اهل میثاق .
عربةدیکشنری عربی به فارسیديو , جن , شيطان , نورد , ارابه , گاري , دوچرخه , چرخ , باگاري بردن , نعش کش , مرده کش , بانعش کش بردن , واگن , بارکش , با واگن حمل کردن , وسيله نقليه , ناقل ,
عربةلغتنامه دهخداعربة. [ ] (اِخ ) (به عبری معنی سوخته دارد) وادیی است که از جبل شیخ به خلیج عربه ممتد است طولش 250 میل و شامل حوله و بحرالجلیل و بحرالملح یا مرداب میباشد و گاهی
عربةلغتنامه دهخداعربة. [ ع َ رَ ب َ ] (اِخ ) در اصل نام شهرهای عرب است . || موضعی است به فلسطین . (معجم البلدان ).
عربةلغتنامه دهخداعربة. [ ع َ رَ ب َ ] (اِخ )دهی است در اول وادی نخله از طرف مکة. (از معجم البلدان ). ناحیه ای است نزدیک مدینه ، قریش بدانجا اقامت کرد و عرب بدان نسبت داده میشود.
عربةلغتنامه دهخداعربة. [ ع َ رَ ب َ ] (ع اِ) نهری که آبش سخت تیز رود. || نفس . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).