عربدهفرهنگ انتشارات معین(عَ بَ دِ) [ ع . عربدة ] (اِمص .) 1 - تند - خویی ، بدخلقی . 2 - داد و فریاد، نعره .
عربدهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. بدمستی.۲. نعره؛ فریاد.۳. [قدیمی] بدخلقی؛ بدخویی.۴. [قدیمی] جنگجویی.
عربدةلغتنامه دهخداعربدة. [ ع َ ب َ دَ ] (ع اِمص ) بدخوئی . (منتهی الارب ). بدخلقی . (از قطر المحیط). || جنگجویی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نبرد و پیکارو مجادله و هنگامه و غوغا
شَهِيقٌفرهنگ واژگان قرآنعربده و فرياد هولناک و دلخراش (در مجمع البيان گفته زفير ، به معني ابتداي عرعر خران و شهيق به معناي آخر آن است . و در کشاف گفته : زفير به معناي کشيدن نفس و شهيق
عربده زدنلغتنامه دهخداعربده زدن . [ ع َ ب َ دَ / دِ زَ دَ ] (مص مرکب ) فریادکشیدن . فریاد ناهنجار برآوردن . بدمستی کردن . بانگ وفریاد کردن . بانگ زدن بر روی کسی از خشم یا مستی .
عربده کردنلغتنامه دهخداعربده کردن . [ ع َ ب َ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بدمستی کردن . فریاد کردن : شحنه بود مست که آن خون کندعربده با پیرزنی چون کند. نظامی .هر که می با تو خورد عربد
عربده کشیدنلغتنامه دهخداعربده کشیدن . [ ع َ ب َ دَ / دِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بدمستی کردن . داد و بیداد کردن . داد و بیداد راه انداختن . بانگ داشتن از خشم یا بدخویی یا مستی .