عرنینفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (زیستشناسی) بینی.۲. (زیستشناسی) استخوان درشت بینی.۳. مهتر و شریف قوم.
عراجینلغتنامه دهخداعراجین . [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عُرجون . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به عرجون شود.
عثانینلغتنامه دهخداعثانین . [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عُثنون . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به عثنون شود.
عراقینلغتنامه دهخداعراقین . [ ع ِ ق َ ] (اِخ ) تثنیه ٔ عراق (در حالت نصبی ) چرا که عراق دواند یکی عراق عرب و دیگری عراق عجم و در منتخب نوشته اند که عراقین کوفه و بصره نیزباشند. (ا
عرانیةلغتنامه دهخداعرانیة. [ ع ُ ی َ ] (ع اِ) آب خیز. (منتهی الارب ). مدالسیل . (اقرب الموارد) (از آنندراج ). || میانه ٔ دریا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آنچه موج از تک آب برآر
تحسیدلغتنامه دهخداتحسید. [ ت َ ] (ع مص ) حسد بردن بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط):ان العرانین تلقاها محسدةًو لن تری للئام الناس حسادا.(اق
اشملغتنامه دهخدااشم . [ اَ ش َم م ] (ع ص ) مرد بلندبینی . (منتهی الارب ) (مجمل اللغة) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (زمخشری ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). ج ، شُم ّ. (منتهی الارب
عرنینلغتنامه دهخداعرنین . [ ع ِ ] (ع اِ) بینی ، یا استخوان درشت آن ، یا بن بینی نزدیک ابرو. (منتهی الارب ). بن بینی . (مهذب الاسماء). تمام بینی و یا استخوان سخت آن ، و یا زیر محل
عراجینلغتنامه دهخداعراجین . [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عُرجون . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به عرجون شود.
عثانینلغتنامه دهخداعثانین . [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عُثنون . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به عثنون شود.