عراقیلغتنامه دهخداعراقی . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن منصوربن مسلم فقیه شافعی . کنیت او ابواسحاق مصری است . مولد و منشاء و مدفن او مصر بود. به بغداد سکونت گزید. از فضلای فقهاء شافعی است .
عراقیلغتنامه دهخداعراقی . [ ع ِ ] (اِخ ) ابوالحسن ، یکی از دبیران سلطان مسعود غزنوی و از ملازمان وی بود. تولد وی بدرستی معلوم نیست . وفات وی به سال 492 روز دوشنبه ششم شعبان میباش
عراقی قادلولغتنامه دهخداعراقی قادلو. [ ع َ ] (اِخ ) تیره ای از ایلات خمسه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 78).
عراقیبلغتنامه دهخداعراقیب . [ ع َ ] (اِخ ) معدنی است و دهی است بزرگ نزدیک حمای ضربه مرضباب را. (از معجم البلدان ).
عراقیبلغتنامه دهخداعراقیب . [ ع َ ] (ع اِ) بینی های کوه . (منتهی الارب ) (آنندراج )، ج ِ عُرقوب . خیاشم الجبال . مرکب . || راههای تنگ و دشوار گذار در پشت کوه . (منتهی الارب ) (آنن
عراقیکلغتنامه دهخداعراقیک . [ ع ِ ی َ ] (ص مصغر) مصغر عراقی ،منسوب به عراق بقصد تحقیر. || خطابی تحقیرآمیز «عراقی » را : و این نابکار عراقیک رادست کوتاه کنی از کرد و عرب . (تاریخ ب
عراقی قادلولغتنامه دهخداعراقی قادلو. [ ع َ ] (اِخ ) تیره ای از ایلات خمسه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 78).
عراقیکلغتنامه دهخداعراقیک . [ ع ِ ی َ ] (ص مصغر) مصغر عراقی ،منسوب به عراق بقصد تحقیر. || خطابی تحقیرآمیز «عراقی » را : و این نابکار عراقیک رادست کوتاه کنی از کرد و عرب . (تاریخ ب
عراقیبلغتنامه دهخداعراقیب . [ ع َ ] (اِخ ) معدنی است و دهی است بزرگ نزدیک حمای ضربه مرضباب را. (از معجم البلدان ).
عراقیبلغتنامه دهخداعراقیب . [ ع َ ] (ع اِ) بینی های کوه . (منتهی الارب ) (آنندراج )، ج ِ عُرقوب . خیاشم الجبال . مرکب . || راههای تنگ و دشوار گذار در پشت کوه . (منتهی الارب ) (آنن