عراضلغتنامه دهخداعراض . [ ع ِ ] (ع اِ) داغی یا خطی است پهناور. (از اقرب الموارد). || سرین ستور. (منتهی الارب ). || آهنی است که سم شتر را به وی داغ کنند تا اثر وی شناخته شود. ||
عراضلغتنامه دهخداعراض . [ ع ُ ] (ع اِ) ارمغان و آنچه به اهل فرستند. (منتهی الارب ). تحفه و هدایا. (از غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء). || آنچه خواربار کن اول پیش کند تا در خوارب
اراضلغتنامه دهخدااراض . [ اِ ] (ع ص ، اِ) پهنایان و فراخان . (منتهی الارب ). || (اِ) بساط سطبر از پشم گوسپند باشد یا از پشم شتر. (منتهی الارب ). بساطی سطبرکه از موی یا پشم بافند
اراظلغتنامه دهخدااراظ. [ اَ ] (اِخ ) نصر گوید: موضعی است ظاهراً در حجاز و یاقوت گوید من در آن شک دارم و تصور میکنم غلط باشد. (معجم البلدان ).
عرازلغتنامه دهخداعراز. [ ع ُرْ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ عارز. (از اقرب الموارد). غیبت کنندگان . (منتهی الارب ). غیبت کنندگان از مردم . (ناظم الاطباء).
عراضةلغتنامه دهخداعراضة. [ ع َ ض َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قصبه نصار بخش قصبه معمره شهرستان آبادان در 8 هزارگزی شمال باختری نهر قصر و 17 هزارگزی جنوب خاوری راه اتومبیل رو خسرو
عراضةلغتنامه دهخداعراضة. [ ع َ ض َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان منیوحی بخش قصبه ٔ معمره ٔ شهرستان آبادان ، واقع در 15هزارگزی شمال باختری نهر قصر و 13هزارگزی جنوب خاوری راه خسروآباد
عراضةلغتنامه دهخداعراضة. [ ع ُ ض َ ] (ع اِ) راه آورد از طعام و جز آن . ج ، عراضات . (آنندراج ) (از مهذب الاسماء). هدیه ای که شخص از سفر آورد. (از اقرب الموارد) : و عراضه غنیمت بس
عراضةلغتنامه دهخداعراضة. [ ع َ ض َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قصبه نصار بخش قصبه معمره شهرستان آبادان در 8 هزارگزی شمال باختری نهر قصر و 17 هزارگزی جنوب خاوری راه اتومبیل رو خسرو
عراضةلغتنامه دهخداعراضة. [ ع َ ض َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان منیوحی بخش قصبه ٔ معمره ٔ شهرستان آبادان ، واقع در 15هزارگزی شمال باختری نهر قصر و 13هزارگزی جنوب خاوری راه خسروآباد
عراضةلغتنامه دهخداعراضة. [ ع ُ ض َ ] (ع اِ) راه آورد از طعام و جز آن . ج ، عراضات . (آنندراج ) (از مهذب الاسماء). هدیه ای که شخص از سفر آورد. (از اقرب الموارد) : و عراضه غنیمت بس