عراءلغتنامه دهخداعراء. [ ع َ ] (ع اِ) جای و میدان که در آن چیزی پوشیده نشود. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || جای فراخ و وسیع که از چیزی پوشیده نباشد. (ناظم الاطباء). || گشادگی
عراءلغتنامه دهخداعراء. [ ع َرْ را ] (ع ص ) دختر دوشیزه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || شترماده ٔ خردکوهان و ماده شتر خارش ناک . (ناظم الاطباء).
ارآءلغتنامه دهخداارآء. [ اِرْ ] (ع مص ) اِرْءاء. صاحب رأی و دریافت گردیدن . || رأی دیدن . (زوزنی ). رأی اندیشیدن . || ظاهر شدن حماقت و گولی کسی . || نمودن . اراء. اَراة. (تاج
عَرَاءِفرهنگ واژگان قرآنمحلي روبازکه ديوار و حايلي ديگر در آن نباشد و چيزي که انسان در زير سايهاش قرار گيرد نداشته باشد ، نه سقفي و نه خيمهاي و نه درختي .
في العراءدیکشنری عربی به فارسیزبر , خشن , درشت , زمخت , ناهموار , ناهنجار , دست مالي کردن , بهم زدن , زمخت کردن
عرایلغتنامه دهخداعرای . [ ع َ ] (ع اِ) عَراء. صحرای بیدرخت و گیاه که بهیچ چیز در آن پناه نتوان برد. (غیاث ). || در اصطلاح شطرنج بازان مهره که میان شاه خود و رخ حریف حائل سازند ب