عذلوجلغتنامه دهخداعذلوج . [ ع ُ ] (ع ص ) بچه ٔ خورش وپرورش نیکو یافته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بچه که غذایش نیکو باشد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
ادلاجلغتنامه دهخداادلاج . [ اِدْ دِ ] (ع مص ) رفتن به آخر شب . (تاج المصادر بیهقی ). به آخر شب رفتن . (زوزنی ) (منتهی الارب ).
ادلاجلغتنامه دهخداادلاج . [اِ ] (ع مص ) در اول شب رفتن . (زوزنی ). به اول شب رفتن . (منتهی الارب ). و بعضی در تمام شب گفته اند. بشب رفتن . شبگیر کردن . رفتن در شب . (تاج المصادر بیهقی ).
عذلظلغتنامه دهخداعذلظ. [ ع ُ ذَ ل ِ ] (ع ص ) شیر دفزک و سطبر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از آنندراج ).