عذر تقصیرلغتنامه دهخداعذر تقصیر. [ ع ُ رِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پوزش خواهی . از گناه : انابت مفید نباشد، نی راه بازگشتن آنگاه مهیا و نه عذر تقصیرات خواستن . (کلیله و دمنه ).
عذردیکشنری عربی به فارسیغيبت هنگام وقوع جرم , جاي ديگر , بهانه , عذر , بهانه اوردن , عذر خواستن , دستاويز , معذور داشتن , معاف کردن , معذرت خواستن , تبرءه کردن
تقصیراتلغتنامه دهخداتقصیرات . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تقصیر. تقصیرها و گناهها. (ناظم الاطباء): ... انابت مفید نباشد نه راه بازگشتن مهیا و نه عذر تقصیرات خواستن مسموع . (کلیله و دمنه )
تقصیرلغتنامه دهخداتقصیر. [ ت َ ] (ع مص ) سست کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کوتاهی کردن و با لفظ کردن و افت
تابوغلغتنامه دهخداتابوغ . (اِ) آن است که شخصی در برابر سلاطین سربرهنه کند و خم شود و گوش خود را بدست گیرد و عذر تقصیر خود را بخواهد و این قاعده در ماوراءالنهر جاریست .(برهان ). ا
تابوغفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهرسمی متداول میان مغولان که در آن متداول بوده و شخص گناهکار با سر برهنه یک گوش خود را به دست میگرفت و نزد سلطان یا امیر خم میشد و عذر تقصیر میخواست و گاه این
تاخسلغتنامه دهخداتاخس . [ خ ُ ] (اِخ ) بنابه روایت دیودور در کتاب 15 بند 92 - 93 از پادشاهان مصر و معاصر اردشیر... تاخس پادشاه مصر خواست با اردشیر جنگ کند و قوای بری و بحری زیاد