عذرافرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. بکر؛ دوشیزه.۲. (صفت) [مجاز] ویژگی سخنی که پیش از آن گفته نشده؛ سخن تازهآورده.۳. [مقابلِ نهان] پیدا؛ آشکار.۴. (قید) بهتنهایی؛ تنها.
اذرءلغتنامه دهخدااذرء. [ اَ رَءْ ] (ع ص ) مرد پیر. (منتهی الارب ). || مردی که موی پیش سر او سفید باشد. || سیاه و سپیدگوش . (تاج المصادر بیهقی ).- تیس اذرء ؛ تکه ٔ چپار. مؤنث :
اذرعلغتنامه دهخدااذرع . [ اَ رَ ] (ع ص ) مُقْرِف . آنکه پدرش بنده و مادرش آزاد بود یا آنکه پدرش عربی و مادرش داه آزاد یعنی مولاة باشد. || مرد فصیح . || اسپ بدنژاد. || (ن تف ) نع
اذرعلغتنامه دهخدااذرع . [ اَ رُ ] (اِخ ) موضعی است نجدی :و اوقدت ُ ناراً للرعاء باذرُع . (معجم البلدان ).
عُذْراًفرهنگ واژگان قرآنحجت و بهانهاي که به وسيله آن شخص معذور شود - وسيله اتمام حجت (در عبارت "عُذْراً أَوْ نُذْراً "حاصل معناي آيه اين است که فرشتگان ذکر را القاء ميکنند تا حجت بر ت
عذراءلغتنامه دهخداعذراء. [ ع َ ] (اِخ ) بنت شاهنشاه بن ایوب و دختر برادر سلطان سلاح الدین ایوبی است و المدرسة العذرائیة از آثار او است به دمشق . وی به سال 593 هَ . ق . بدمشق درگذ
عذراءلغتنامه دهخداعذراء. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است به غوطه ٔ دمشق از اقلیم خولان و بدان مناره ای است و حجربن عدی الکندی بدانجا بقتل رسید و قبرش آنجاست . (از معجم البلدان ).
عُذْراًفرهنگ واژگان قرآنحجت و بهانهاي که به وسيله آن شخص معذور شود - وسيله اتمام حجت (در عبارت "عُذْراً أَوْ نُذْراً "حاصل معناي آيه اين است که فرشتگان ذکر را القاء ميکنند تا حجت بر ت
عذراءلغتنامه دهخداعذراء. [ ع َ ] (اِخ ) نام معشوقه ٔ وامق که بر او عاشق بود و آن کنیزکی بود بکر ودوشیزه . (برهان ) (آنندراج ). در اشعار و روایات پارسی از او نام بسیار برده شده اس
عذراءلغتنامه دهخداعذراء. [ ع َ ] (ع ص ) بکر. (برهان ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، عَذاری . و عَذاری ̍ و عَذراوات . دوشیزه . (منتهی الارب ). دختر دست نخورده ٔ غیرمدخوله
عذراوشلغتنامه دهخداعذراوش . [ ع َ وَ ] (ص مرکب ) مانند عذرا. مجازاً، زیبا صورت : سرمست عشق سرکشی خاکستری در آتشی در ششدر عذراوشی صد خون عذرا ریخته .خاقانی .