عدیدلغتنامه دهخداعدید. [ ع َ ] (اِخ ) آبی است مر عمیره راکه بطنی از کلب اند. (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
عدیدلغتنامه دهخداعدید. [ع َ ] (ع اِ) شمار. اسم است از عد. (قطرالمحیط) (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). و منه : هم عدیدالحصی و بنوفلان فی العدید الاکثر. || همتا. ندّ. (از اقرب ا
ادیدلغتنامه دهخداادید. [ اَ ] (ع اِ) نالیدن . (زوزنی ). ناله و فریاد. || سختی زمانه . || (ص ، از اتباع ) شدید. سخت . گویند: شدیدٌ ادید.
عدیدةلغتنامه دهخداعدیدة. [ ع َدَ ] (ع ص ، اِ) مؤنث عدید. (اقرب الموارد) (قطرالمحیط). || بهر. (منتهی الارب ). حصه ، یقال له منه عدیدة، أی حصة. (اقرب الموارد) (قطرالمحیط). ایام ع
عدیدةلغتنامه دهخداعدیدة. [ ع َدَ ] (ع ص ، اِ) مؤنث عدید. (اقرب الموارد) (قطرالمحیط). || بهر. (منتهی الارب ). حصه ، یقال له منه عدیدة، أی حصة. (اقرب الموارد) (قطرالمحیط). ایام ع
بزنیروزلغتنامه دهخدابزنیروز. [ب ُ ] (اِخ ) ناحیه ایست در همدان صاحب قرای عدیده که از آن جمله ولیدآباد است . (مرآت البلدان ج 1 ص 199).
مراراًلغتنامه دهخدامراراً. [ م ِ رَن ْ ] (ع ق ) بارها. به کرات عدیده . چندین بار. (یادداشت مؤلف ). بارها. کراراً. مکرراً. (ناظم الاطباء). رجوع به مرار و مرة شود.