عداددیکشنری عربی به فارسیپيشخوان , بساط , شمارنده , ضربت متقابل , درجهت مخالف , در روبرو , معکوس , بالعکس , مقابله کردن , تلا في کردن , جواب دادن , معامله بمثل کردن با
unionدیکشنری انگلیسی به فارسیاتحادیه، اتحاد، پیوند، اجتماع، وصلت، ائتلاف، پیوستگی، انجمن، الحاق، اتصال، اتحاد و اتفاق، یگانگی وحدت، اشتراک منافع، بهم پیوستگی
صفردیکشنری عربی به فارسیعدد صفر , رمز , حروف يا مهر رمزي , حساب کردن (بارقام) , صفر گذاردن , برمزدراوردن , عدم , هيچ