لغتنامه دهخدا
عدم . [ ع َ دَ ] (ع مص ) درویش گردیدن .نیازمند شدن . (از قطرالمحیط) (منتهی الارب ). || گول گردیدن . (منتهی الارب ). || فقدان . (قطرالمحیط). گم گردیدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ). و اغلب بر فقدان مال استعمال میشود. (منتهی الارب ). || نایافتن . (المصادر زوزنی ). || مقابل ملکه . ر