عدم آبادلغتنامه دهخداعدم آباد. [ ع َ دَ ] (اِ مرکب )کنایه از دنیای دیگرست . مرگ که خاتمت زندگی است و مرادف با عدم خانه و عدم زار و عدم گاه است : کس نیامد به جهان کز غم ابنای جهان کف
علم آبادلغتنامه دهخداعلم آباد. [ ع َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع در 38 هزارگزی جنوب درمیان و 3 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ بیرجند به درح . د
علم آبادلغتنامه دهخداعلم آباد. [ ع َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میربیگ بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 29 هزارگزی باختر نورآباد و 19 هزارگزی باختر راه اتومبیل رو خرم آباد به
علم آبادلغتنامه دهخداعلم آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع در 32 هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و 26 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ بوکان به میاند
علم آبادلغتنامه دهخداعلم آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ خاوری شهرستان رفسنجان واقع در 9 هزارگزی شمال رفسنجان و 8 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ رفسنجان به کرمان .ناحیه ایست
علم آبادلغتنامه دهخداعلم آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) دهی است کوچک ازدهستان نگار بخش مشیز شهرستان سیرجان واقع در 30 هزارگزی جنوب مشیز، در سر راه فرعی بافت به نگار. دارای 35 تن سکنه است . (ا
تنکیللغتنامه دهخداتنکیل . [ ت َ ] (ع مص ) عقوبت کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بند برنهادن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) : فقاتل فی سبیل اﷲ لاتکلف الا نفسک و حرض ال
قدملغتنامه دهخداقدم . [ ق َدَ ] (ع اِمص ) پیشی در کار. || (اِ) آنکه او را مرتبه باشد در خیر و نیکوئی . || پی و اثر. گویند: قدم صدق . رجوع به قدم صدق شود. || دلیر. || پیش پای .
شادی آبادیلغتنامه دهخداشادی آبادی . (اِخ ) محمدبن داود العلوی . معاصر ناصرالدین خلجی (806 - 956) شارح دیوان های انوری و خاقانی است . وی پیرو مذهب سنت و جماعت بود. شرح او بر دیوان انور
یارلغتنامه دهخدایار. (اِخ ) نواب منورالدولة احمدیارخان بهادر ممتاز جنگ اورنگ آبادی که والدش نواب شجاع الدولة بهادر دلخان از حضور نواب ناصر جنگ شهید منصب هفت هزاری داشت و نواب آ