عاسفلغتنامه دهخداعاسف . [ س ِ ] (ع ص ) ناقة عاسف ؛ شتر ماده ٔ طاعون زده که به مرگ نزدیک شده باشد. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
عاسفلغتنامه دهخداعاسف . [ س ِ ] (ع ص ) ناقة عاسف ؛ شتر ماده ٔ طاعون زده که به مرگ نزدیک شده باشد. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
بسپارش ریشالیmicellar polymerizationواژههای مصوب فرهنگستانبسپارش در محلولی از یک عاسف که شامل گروه بسپارشپذیر در بالای غلظت بحرانی ریشال است
بهسازbuilderواژههای مصوب فرهنگستاننوعی افزودنی که در شویندهها به کار میرود تا قدرت تمیزکنندگی عاسف (عامل سطحفعال) را افزایش دهد
طاعون زدهلغتنامه دهخداطاعون زده . [ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) طعین . مطعون . ناقةٌ بها عسفات ؛ شتر ماده ٔ طاعون زده . ناقةٌ عاسف ؛ شتر ماده ٔ طاعون زده . (منتهی الارب ).
عامل سطحفعالsurfactant, surface active agent, tensideواژههای مصوب فرهنگستانهر مادهای که از کشش سطحی یا بینِسطحی محیطی که در آن حل شده است بکاهد اختـ . عاسف