نافعلغتنامه دهخدانافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن عبدعمروبن عبداﷲبن نضلة از صحابه است . رجوع به الاصابه ج 5 ص 226 شود.
فاختةلغتنامه دهخدافاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر قرطةبن عبدعمروبن نوفل عبدمناف قرشی ، همسر معاویةبن ابی سفیان . پدر او را در میان معاصران محمدبن عبداﷲ نام نبرده اند. زبیربن بکار گوید
ذوالشمالینلغتنامه دهخداذوالشمالین . [ ذُش ْ ش ِ ل َ ] (اِخ ) عمارةبن عبدعمرو یا عمروبن عبد عمرو یا عمیربن عبد عمرو صحابی ، عم ّ سائب مطعون . وی در غزوه ٔ بدر بشهادت رسید. رجوع به ذوال
جزعلغتنامه دهخداجزع . [ ج َ ] (ع اِ) مهره ٔ یمانی که در او سفید و سیاه باشد. (از متن اللغة). شبه پیسه ٔ یمانی که چشم را در سپیدی وسیاهی به وی تشبیه دهند و اگر آن را در انگشتری