عجماءلغتنامه دهخداعجماء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعجم . آنکه فصیح نباشد و کلام خود را آشکار نکند اگر چه از عرب بود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || آنکه عرب نبود. (اقرب الموارد).
اجماءلغتنامه دهخدااجماء. [ اَ م َءْ ] (ع ص ) فرس ٌاَجمَاء؛ اسبی که غرّه ٔ کشیده دارد. (منتهی الارب ).
عماءفرهنگ انتشارات معین(عَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ابر مرتفع . 2 - ابر باران - ریز. 3 - (تص .) مرتبت احدیت (تعاریفات ، دکتر غنی ، تاریخ تصوف 651).
عُلَمَاءُفرهنگ واژگان قرآندانايان(علم به معناي احتمال صد در صد است ، بطوري که حتي يک در صد هم احتمال خلاف آن داده نميشود . )
گنگلغتنامه دهخداگنگ . [ گ ُ ] (ص ) لال . و به عربی ابکم خوانند یعنی شخصی که به ایما و اشاره حرف زند نه به زبان . (برهان ) (آنندراج ). اَخْرَس . (زمخشری ) (مهذب الاسماء). اَبْهَ
عجمالغتنامه دهخداعجما. [ ع َ ] (ع ص ) کسی را گویند که بهیچ خیر وشری وانرسیده باشد. (آنندراج ) (برهان ) : صورت مردم عقل است نگاریده ٔ اوچو از او عقل جداگشت همانا عجماست . محمد عث
اعجملغتنامه دهخدااعجم . [ اَ ج َ ] (ع ص ) آنکه کلام پیدا و فصیح گفتن نتواند، گو از عرب باشد. (منتهی الارب ). آنکه سخن فصیح نگوید اگرچه از عرب باشد. (آنندراج ). آنکه سخن فصیح گفت