عجرملغتنامه دهخداعجرم . [ ع ِ رِ ] (ع اِ) جانورکی است نیک سخت اندام که بر درخت میباشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
عجرملغتنامه دهخداعجرم . [ ع ُ رُ ] (اِخ ) موضعی است و بدو ذو اضافه شود (ذوعجرم ). (معجم البلدان ). رجوع به ذو عجرم شود.
عجرملغتنامه دهخداعجرم . [ ع ُ رُ ] (ع ص ) شترسخت اندام . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || مرد درشت خلقت . (منتهی الارب ). الرجل الشدید. (اقرب الموارد).
عجرملغتنامه دهخداعجرم . [ع َ رَ ] (ع ص ) مرد سخت استواراندام . (منتهی الارب ). الرجل الشدید. (اقرب الموارد). || کوتاه بالای سخت و استوار و سطبر پرگوشت . (منتهی الارب ) (اقرب الم
عجرمیلغتنامه دهخداعجرمی . [ ع َ رَ می ی ] (ص نسبی ) نسبت است به عجرم وآن جدّ اَبی عیسی است . رجوع به عجرمی ابی عیسی شود.
عجرمةلغتنامه دهخداعجرمة. [ ع َ رَ م َ ] (ع مص ) شتافتن . (منتهی الارب ). || (اِ) صد شتر یا دو صد یا مابین پنجاه تا صد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و بدین معنی عُرُمَة و عِجرِم
عجرمةلغتنامه دهخداعجرمة. [ ع ُ رُ م َ / ع ِ رِ م َ ] (ع اِ) درختی است خاردار بسیارگره . (اقرب الموارد). درختی است بزرگ که آن را گره ها است واز آن کمان سازند. (معجم البلدان ). درخ
عجرمیلغتنامه دهخداعجرمی . [ ع َ رَ ] (اِخ ) حسین بن ابراهیم بن عامربن ابی عجرم المقری الانطاکی العجرمی مکنی به ابوعیسی . از عبداﷲبن محمدبن اسحاق و جز او روایت کند و ابوبکر بن الم
عجرمیلغتنامه دهخداعجرمی . [ ع َ رَ می ی ] (ص نسبی ) نسبت است به عجرم وآن جدّ اَبی عیسی است . رجوع به عجرمی ابی عیسی شود.
عجرمةلغتنامه دهخداعجرمة. [ ع َ رَ م َ ] (ع مص ) شتافتن . (منتهی الارب ). || (اِ) صد شتر یا دو صد یا مابین پنجاه تا صد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و بدین معنی عُرُمَة و عِجرِم
عجرمةلغتنامه دهخداعجرمة. [ ع ُ رُ م َ / ع ِ رِ م َ ] (ع اِ) درختی است خاردار بسیارگره . (اقرب الموارد). درختی است بزرگ که آن را گره ها است واز آن کمان سازند. (معجم البلدان ). درخ
عجرمیلغتنامه دهخداعجرمی . [ ع َ رَ ] (اِخ ) حسین بن ابراهیم بن عامربن ابی عجرم المقری الانطاکی العجرمی مکنی به ابوعیسی . از عبداﷲبن محمدبن اسحاق و جز او روایت کند و ابوبکر بن الم