عجابلغتنامه دهخداعجاب . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) کار نیک شگفت . (منتهی الارب ). آنچه تجاوز کند از حد عجب . (اقرب الموارد) : من رآنی فقد رأی ̍ اﷲ گوی کاین نظر بس عجاب دیدستند. خاقانی
عجابلغتنامه دهخداعجاب . [ ع ُج ْ جا ] (ع ص ) کار نیک شگفت و درگذرنده از حد در شگفتی . || آنچه از آن تعجب کنند. (اقرب الموارد).
علی عجابیلغتنامه دهخداعلی عجابی . [ ع َ ی ِ ؟ ] (اِخ ) ابن مبارک عجابی . وی قرائت را از کسائی فراگرفته و در حروف یسیره با او مخالف شده است . (از الفهرست ابن الندیم ).
علی عجابیلغتنامه دهخداعلی عجابی . [ ع َ ی ِ ؟ ] (اِخ ) ابن مبارک عجابی . وی قرائت را از کسائی فراگرفته و در حروف یسیره با او مخالف شده است . (از الفهرست ابن الندیم ).
عجیبلغتنامه دهخداعجیب . [ ع َ ] (ع ص ) کار شگفت . ج ، عِجاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : عجیب نیست که از طین بدر کند گل و نسرین همان که صورت آدم کند سلاطه ٔ طین را. سعدی .|| خو
داودلغتنامه دهخداداود. [ وو ] (اِخ ) ابن عمرالبصیر (شیخ ). مشهور به داود انطاکی یا ضریر انطاکی . یا داود ضریر. یا داود انطاکی اکمه . طبیب نزیل مصر از مشاهیر پزشکان و حکماست .950
انطاکیلغتنامه دهخداانطاکی . [ اَ ] (اِخ ) داودبن عمر. طبیب و ادیب و نابینا بود. در انطاکیه متولد شد و پس از مسافرتهای طولانی در سال 1008 هَ . ق . در مکه درگذشت . او راست : تذکرة ا