عبشلغتنامه دهخداعبش . [ ع َ ] (ع مص ) اصلاح کردن . || ختنه کردن . (اقرب الموارد). || (اِمص ) صلاح . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || صلاح در هر چیزی . (اقرب الموارد): یقال ، الختا
عبشلغتنامه دهخداعبش . [ ع َ ] (ع مص ) اصلاح کردن . || ختنه کردن . (اقرب الموارد). || (اِمص ) صلاح . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || صلاح در هر چیزی . (اقرب الموارد): یقال ، الختا
بی نقصانلغتنامه دهخدابی نقصان . [ ن ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + نقصان ) بدون کاستگی . بی کمی : در هوای عشق حق رقصان شوندهمچو قرص بدر بی نقصان شوند. مولوی .گر دلم در عشق تو دیوانه شد عیب
مأواگهلغتنامه دهخدامأواگه . [ م َءْگ َه ْ ] (اِ مرکب ) پناه گاه . جای اقامت و سکونت . اقامتگاه . جایگه : آمد عجبش که آن چنان مردمأواگه خود خراب چون کرد.نظامی .