عثاریلغتنامه دهخداعثاری . [ ع ُ را ] (اِخ ) وادیی است . (معجم البلدان ). رودباری است . (منتهی الارب ).
اساریلغتنامه دهخدااساری . [ اُرا ] (ع ص ، اِ) ج ِ اسیر. (منتهی الارب ) (غیاث ). جج ِ اسیر. (مهذب الاسماء) : و ان یأتوکم اساری تفادوهم و هو مُحرّم ٌ علیکم اخراجهم . (قرآن 85/2).
عساریلغتنامه دهخداعساری . [ ع ُ را ] (ع ص ، ق ) بر اثر یکدیگر: جاؤوا عساری ؛ بر اثر یکدیگر آمدند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عساریات . و رجوع به عساریات شود.
عصاریلغتنامه دهخداعصاری . [ ع َص ْ صا ] (حامص ) شغل و عمل عصار. روغنگری . || (اِ مرکب ) دکانی که در آن روغن گیرند و فروشند. (فرهنگ فارسی معین ). دکان عصاری .- اسب (گاو) عصاری ؛
عماریةلغتنامه دهخداعماریة. [ ع َم ْ ما ری ی َ ] (اِخ ) قریه ای است در یمامة ازآن ِ عبداﷲبن دؤل . (از معجم البلدان یاقوت ) (از تاج العروس ) (از متن اللغة). و مؤلف منتهی الارب آن
عماریةلغتنامه دهخداعماریة. [ ] (اِخ ) نام بطنی است از ذوی منصور، از معقل در مغرب أقصی . ریاست این بطن با فرزندان مظفربن ثابت بن مخلف بن عمران بوده است . (از معجم قبائل العرب عمر
عماریةلغتنامه دهخداعماریة. [ ع َ ری ی َ /ع َم ْ ما ی َ ] (ع اِ) هودجی که در آن نشینند. (از اقرب الموارد). ج ، عماریات : فأخرج رأسه من العماریة و علیه مطرف خزّذووجهین . (عیون أخ