عتیدلغتنامه دهخداعتید. [ ع َ ] (ع ص ) حاضر و آماده . (از اقرب الموارد) (ترجمان عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). حاضر و مهیا. (غیاث اللغات ) : و قال قرینه هذا ما لدی عتید. (قرآن 23/50).گر بدانی که شقیی یا سعیدآن بود بهتر
عتیدلغتنامه دهخداعتید. [ ع ُ ت َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). موضعی است به یمامه . (معجم البلدان ).
شیشۀ جلوی گرمشوheated windshield, heated windscreenواژههای مصوب فرهنگستانشیشۀ جلوی مجهز به گرمکننده برای بخارزدایی و یخزدایی از روی سطح آن
شیشۀ عقب گرمشوheated rear windowواژههای مصوب فرهنگستانشیشۀ عقب مجهز به گرمکننده برای بخارزدایی و یخزدایی از روی سطح آن
بارگُنج حرارتیـ یخچالیrefrigerated and heated containerواژههای مصوب فرهنگستانبارگُنجی با سامانههای گرمایش و سرمایش
عوارض املاکestate duty, estate taxواژههای مصوب فرهنگستانمالیات بر ارثی که پیش از تقسیم ارث، ارزیابی میشود
عتیدةلغتنامه دهخداعتیدة. [ ع َ دَ ] (ع ص ) مؤنث عتید. رجوع به عتید شود. || (اِ) طبله یا حقه ای که در آن خوشبوی نهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). طبله ٔ عروس که بوی خوش و شانه و دیگر افزار او را در آن نهند. (اقرب الموارد). آینه دان . ج ، عتاید. (مهذب الاسماء).
کرام الکاتبینواژهنامه آزادکِرامُ الکاتِبین؛ فرشتگانی که کارهای خوب و بد انسان را ثبت می کنند. دو فرشتۀ نگهبان انسان، عتید و رقیب، که کارهای او را ثبت و ضبط می کنند. فرشتۀ سمت راست را رقیب و فرشتۀ سمت چپ را عتید گویند. رقیب به معنای مراقب، و عتید به معنای کسی است که مهیای انجام کار است. کردارنویسان.
قَرِينُهُفرهنگ واژگان قرآنهمراهش (در عبارت " قَالَ قَرِينُهُ هَـٰذَا مَا لَدَيَّ عَتِيدٌ "منظور فرشته همراهش مي باشدو در عبارت"قَالَ قَرِينُهُ رَبَّنَا مَا أَطْغَيْتُهُ وَلَکِن کَانَ فِي ضَلَالٍ بَعِيدٍ " منظور شيطان است)
ضهیدلغتنامه دهخداضهید. [ ض َهَْ ی َ ] (اِخ ) جایگاهی است (یا آن به صاد است ). (منتهی الارب ). ابن جنی گوید: و من فوائت الکتاب ضهید اسم موضع، و مثله عتید و کلاهما مصنوع ، و قد ورد فی الفتوح فی ذکر فلاة بین حضرموت و الیمن یقال لها ضَهْیَد فعلی ̍هذا لیست بمصنوعة. (معجم البلدان ).
سعیدلغتنامه دهخداسعید. [ س َ ] (ع ص )نیک بخت . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (مهذب الاسماء).ج ، سعداء. باسعادت و نیک بخت . ضد شقی . (ناظم الاطباء). خجسته . فرخنده . خجسته . همایون . مسعود : عید او باد سعید و روز او باد چو عیددور باد از تن و از جانش شیطان رجیم .<b
شقیلغتنامه دهخداشقی . [ ش َ ] (از ع ، ص ) با شقاوت و قساوت قلب و سخت دل . || فقیر و تهیدست . || خوار و ذلیل و مستمند و بدبخت و بیچاره . (ناظم الاطباء). بداختر. مقابل سعید. مقابل نیک اختر : باشد همو بزرگ و چنو روز او بزرگ باشد شقی حقیر و چنو روز او حقیر. <p
عتیدةلغتنامه دهخداعتیدة. [ ع َ دَ ] (ع ص ) مؤنث عتید. رجوع به عتید شود. || (اِ) طبله یا حقه ای که در آن خوشبوی نهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). طبله ٔ عروس که بوی خوش و شانه و دیگر افزار او را در آن نهند. (اقرب الموارد). آینه دان . ج ، عتاید. (مهذب الاسماء).
تعتیدلغتنامه دهخداتعتید. [ ت َ ] (ع مص ) ساختن . (تاج المصادر بیهقی ). آماده کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مهیا و آماده کردن و بسیج کردن چیزی برای روزی . (از اقرب الموارد).