عتوارةلغتنامه دهخداعتوارة. [ ع ِت ْ رَ ] (ع ص ) مرد کوتاه بالا. (منتهی الارب ). مرد کوتاه بالای پرگوشت . (اقرب الموارد). || پاره ای از گوشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
عتوارةلغتنامه دهخداعتوارة. [ ع ُت ْ رَ ] (اِخ ) قبیله ای از عرب که به پایداری و خشونت در جنگ معروف بودند. (اقرب الموارد).
عوارةلغتنامه دهخداعوارة. [ ع ُ رَ ] (اِخ ) آبی است ازآن ِ بنی سُکَین ، و سکین رهطی است از فزارة. و گویند آن در ساحل جریب است ازآن ِ فزارة. (از معجم البلدان ).
توارهلغتنامه دهخداتواره . [ ت َ رَ / رِ ] (اِ) نشیمن و خانه و دیواری را گویند که از نی و علف سازند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ).
توارهلغتنامه دهخداتواره . [ ت ُ رَ / رِ ] (اِ) خانه ای باشد که در آن بجز سرگین و پلیدی و کاه هیچ نبود. (صحاح الفرس ). خانه ای را گویند که در آن کاه و سرگین و پلیدیها ریزند. (برها
تعتورلغتنامه دهخداتعتور. [ ت َ ع َ وُ ] (ع مص ) مانان یا منسوب گردیدن به ایشان [ قبیله ٔعتواره ] . (منتهی الارب ). مانا گردیدن به قبیله ٔ عتواره یا منسوب شدن به آنها. (ناظم الاطب
علقمه ٔ کنانیلغتنامه دهخداعلقمه ٔ کنانی . [ ع َ ق َم َ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) ابن مُجزِّزبن اعوربن جعدةبن معاذبن عتوارةبن عمربن مدلج . رجوع به علقمه ٔ مدلجی شود.
علقمه ٔ مدلجیلغتنامه دهخداعلقمه ٔ مدلجی . [ ع َ ق َ م َ ی ِ م ُ ل ِ ] (اِخ ) ابن مُجزِّزبن أعوربن جعدةبن معاذبن عتوارةبن عمربن مدلج کنانی . از صحابه است . و گویند که پیغمبر (ص ) هنگامی
علقمةلغتنامه دهخداعلقمة. [ ع َ ق َ م َ ] (اِخ ) ابن وقاص بن محصن بن کلدةبن عبد (یا لیل )بن طریف بن عتوارةبن عامربن مالک بن لبث بن بکربن عبدمناةبن کنانة. رجوع به علقمه ٔ لیثی شود.
علقمةلغتنامه دهخداعلقمة. [ع َ ق َ م َ ] (اِخ ) ابن مجزّزبن أعوربن جعدةبن معاذبن عتوارةبن عمربن مدلج . رجوع به علقمه ٔ مدلجی شود.