عترلغتنامه دهخداعتر. [ ع َ ت َ ] (ع اِمص ) سختی . شدت . (اقرب الموارد). || توانایی قوت در حیوان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
عترلغتنامه دهخداعتر. [ ع َ ] (ع مص ) استوار کردن نیزه و جز آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || لرزیدن و جنبیدن نیزه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). برخیزانیدن نیزه و برداشت
عترلغتنامه دهخداعتر. [ ع ِ ] (ع اِ) اصل و در مثل است عادت بعترها. در حق شخصی گویند که به سوی خلق قدیم خود بازگردد، عادت الی عترها؛ یعنی به اصل خود بازگشت در حق کسی گویند که بخو
عترسلغتنامه دهخداعترس . [ ع َ رَ ] (ع ص ) مردی استوارخلقت گرداندام . تن دار سطبر بندهای اعضا. (منتهی الارب ). الحادر الغلیظ الخلق العظیم الجسیم العبل المفاصل من الناس . (اقرب ال
عترانلغتنامه دهخداعتران . [ ع َ ت َ ] (ع مص ) استوار گردیدن نیزه و جز آن . || لرزیدن و جنبیدن نیزه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || سخت شدن . (اقرب الموارد).
عتربلغتنامه دهخداعترب . [ ع ُ رُ ] (ع اِ) سماق . (اقرب الموارد). تتم که نوعی از بار درخت ترش است و در طعام اندازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
عترتلغتنامه دهخداعترت . [ ع ِرَ ] (ع اِ) عترة. خویشاوندان و اقارب : ما بر اثر عترت پیغمبر خویشیم اولاد زنا بر اثر رأی و هوی اند.ناصرخسرو.پیش خدای نیست شفیعم مگر رسول دارم شفیع
عترسلغتنامه دهخداعترس . [ ع َ رَ ] (ع ص ) مردی استوارخلقت گرداندام . تن دار سطبر بندهای اعضا. (منتهی الارب ). الحادر الغلیظ الخلق العظیم الجسیم العبل المفاصل من الناس . (اقرب ال
عترانلغتنامه دهخداعتران . [ ع َ ت َ ] (ع مص ) استوار گردیدن نیزه و جز آن . || لرزیدن و جنبیدن نیزه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || سخت شدن . (اقرب الموارد).
عتربلغتنامه دهخداعترب . [ ع ُ رُ ] (ع اِ) سماق . (اقرب الموارد). تتم که نوعی از بار درخت ترش است و در طعام اندازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
عترتلغتنامه دهخداعترت . [ ع ِرَ ] (ع اِ) عترة. خویشاوندان و اقارب : ما بر اثر عترت پیغمبر خویشیم اولاد زنا بر اثر رأی و هوی اند.ناصرخسرو.پیش خدای نیست شفیعم مگر رسول دارم شفیع
عترسانلغتنامه دهخداعترسان . [ ع ُ رُ ] (ع اِ) خروس . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به عترفان شود.