عتابفرهنگ مترادف و متضاد۱. پرخاش، سرزنش، شماتت، ملامت، نقمت ۲. خشم، خطاب، غضب، قهر، مخالفت، معاتبه ۳. ناز
عتابلغتنامه دهخداعتاب . [ ع َت ْ تا ] (اِخ ) ابن اسیدبن ابی العیص بن امیة. از والیان اموی و از قریش و از مردم مکه و صحابه است . وی مردی شجاع ، عاقل و از اشراف عرب بود. رسول (ص )
عتابلغتنامه دهخداعتاب . [ ع َت ْ تا ] (اِخ ) ابن ورقاء الریاحی . از شجاعان و از امیران عرب است و از امرای مصعب بن زبیر است . او را امارت اصفهان داد و به جنگ خوارج ری فرستاد به ر
عتابلغتنامه دهخداعتاب . [ ع ِ ] (ع مص ) خشم گرفتن . || خشم گرفتن همدیگر را. || ناز کردن . || خشمگینی پیدانمودن . || یاد کردن خشم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ملامت کردن . (
اتعبدیکشنری عربی به فارسیخسته شدن , فرسوده شدن , بي ميل بودن , بيزار بودن , بد دانستن , رنجاندن , ازردن
اتعبلغتنامه دهخدااتعب . [ اَ ع َ ] (ع ن تف ) پرتعب تر.- امثال : اتعب من راکب فصیل .اتعب من رائض مهر .
عتاب و خطابلغتنامه دهخداعتاب و خطاب . [ ع ِ ب ُ خ ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) سرزنش . ملامت . تندی در سخن . رجوع به عتاب شود.
عتابیلغتنامه دهخداعتابی . [ ع َت ْ تا ] (اِخ ) لقب ابوالعتاهیه است . رجوع به ابوالعتاهیه و محمدابوعبداﷲ شود.