عبیدالغتنامه دهخداعبیدا. [ ع ُ ب َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن احمدبن طیفور، مکنی به ابوالحسن . مورخ و از مردم خراسان است .و تولد و وفاتش به بغداد بود. وی ذیلی بر تاریخ پدرخود در اخبا
عبیدالغتنامه دهخداعبیدا. [ ع ُ ب َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن الحبحاب الموصل . مدتی والی مصر بود. هشام بن عبدالملک وی را به سال 117 هَ . ق . به افریقیه فرستاد و او کار آنجا را سامان
عبیدالغتنامه دهخداعبیدا. [ ع ُ ب َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن جبرائیل بن عبیداﷲبن بختیشوع . طبیب باحث و از مردم میافارقین است . از تصنیفات او است مناقب الاطباء. الروضة فی الطب . التو
عبیدالغتنامه دهخداعبیدا. [ ع ُ ب َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن حر الجعفی . مردی شجاع و در شرف ، صلاح و فضل از بزرگان قوم خود بود. وی از اصحاب عثمان بن عفان است . پس از قتل عثمان به مع
عبیدالغتنامه دهخداعبیدا. [ ع ُ ب َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن حسن بغدادی ، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به غلام ، حاسب و فلکی و از افاضل است از کتب اوست : احکام النجوم . اتسییرات و الشعا
عبیدانلغتنامه دهخداعبیدان . [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) نام وادی حیه است به ناحیه یمن که گویند در آن مار بزرگی است . که مانع رفت و آمد و چرانیدن حیوانات است . (معجم البلدان ).
ابن عبیدالقاسملغتنامه دهخداابن عبیدالقاسم . [ اِ ن ُ ؟ دِل ْ س ِ ] (اِخ ) او راست : کتاب القرأات . (ابن الندیم ).
عبداﷲ صمدیهلغتنامه دهخداعبداﷲ صمدیه . [ ع َ دُل ْ لا ص َ م َ ی َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بم . واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری راین کنار شوسه ٔ جیرفت - بم ، 2 خانوار سکنه دارد. (از
عبیدانلغتنامه دهخداعبیدان . [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) نام وادی حیه است به ناحیه یمن که گویند در آن مار بزرگی است . که مانع رفت و آمد و چرانیدن حیوانات است . (معجم البلدان ).
ابن عبیدالقاسملغتنامه دهخداابن عبیدالقاسم . [ اِ ن ُ ؟ دِل ْ س ِ ] (اِخ ) او راست : کتاب القرأات . (ابن الندیم ).
انباریلغتنامه دهخداانباری .[ اَم ْ ] (اِخ ) عبیداﷲبن احمدبن یعقوب ، مکنی به ابوطالب . از علمای شیعه بود. رجوع به ابوطالب ... شود.
جخجخلغتنامه دهخداجخجخ .[ ج َ ج َ ] (اِخ ) عبیداﷲبن احمد نحوی ، مکنی به ابوالفتح . او راست : اخبار جخطة برمکی . (از کشف الظنون ).
ذوالوشاحلغتنامه دهخداذوالوشاح .[ ذُل ْ وِ ] (اِخ ) لقب شمشیر عبیداﷲبن عمربن خطاب . و بقولی شمشیر از پدر وی عمر رضی اﷲ عنه بوده است .