عبوسدیکشنری فارسی به انگلیسیbeetle-browed, cranky, dour, glum, grumpy, morose, saturnine, severe, stern, sulky, sullen
عبوسلغتنامه دهخداعبوس . [ ع ُ ] (ع مص ) روی ترش کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ترجمان ) (تاج المصادر) (غیاث اللغات ). رجوع به عبس شود.
سنخ سوداییmelancholic typeواژههای مصوب فرهنگستاننوعی شخصیت که مشخصۀ بارز آن عبوس بودن است و در قرن دوم میلادی آن را ناشی از افزایش صفرا میدانستند متـ . سنخ مالیخولیایی
gloomsدیکشنری انگلیسی به فارسیغم و اندوه، عبوس بودن، کش رفتن، افسرده شدن، دلتنگ بودن، تاریک کردن، تیره کردن، ابری بودن
gloomedدیکشنری انگلیسی به فارسیدلتنگ، عبوس بودن، کش رفتن، افسرده شدن، دلتنگ بودن، تاریک کردن، تیره کردن، ابری بودن
gloomدیکشنری انگلیسی به فارسیغم و اندوه، دل تنگی، تاریکی، افسردگی، تیرگی، ملالت، عبوس بودن، کش رفتن، افسرده شدن، دلتنگ بودن، تاریک کردن، تیره کردن، ابری بودن
سرکه بر ابرو داشتنلغتنامه دهخداسرکه بر ابرو داشتن . [ س ِ ک َ / ک ِ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از اخم داشتن و عبوس بودن .