عبوسی کردنلغتنامه دهخداعبوسی کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اخم کردن . ترش روئی کردن . ابرو درهم کشیدن .
عبوسی کردنلغتنامه دهخداعبوسی کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اخم کردن . ترش روئی کردن . ابرو درهم کشیدن .
کالحلغتنامه دهخداکالح . [ ل ِ ] (ع ص ) آنکه بسیار ترشروی باشد یا در ترشرویی و عبوسی افراط کند. و یا نمودارکننده ٔ دندانها هنگام ترشروئی . (از اقرب الموارد). سپید و واکننده ٔ دند
austeritiesدیکشنری انگلیسی به فارسیریاضیات، ریاضت، پرهیز، سخت گیری، تروشرویی، سادگی زیاد از حد، عبوسی
Funkدیکشنری انگلیسی به فارسیفانک، وحشت، ادم ترسو، هراس، بیم، بوی بد، کج خلقی، عبوسی، خوف، دود ایجاد کردن، عصبانی کردن، رم کردن، بدبو کردن