عبطةلغتنامه دهخداعبطة. [ ع َ طَ ] (ع اِ) گویند مات فلان عبطة؛ یعنی جوان و صحیح و تندرست مرد. (اقرب الموارد)(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : من لم یمت عبطة یمت هرماًللم
عبطهلغتنامه دهخداعبطه . [ ع ُ طَ ] (ع اِمص ) تازگی وتری . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
عِبْرَةًفرهنگ واژگان قرآنعبرت (اصل کلمه عبر به معناي گذرکردن از حالي به حالي است ، و اما عبور تنها ، مختص به گذشتن از آب است ... و اعتبار و عبرة مخصوص به حالتي است که انسان بوسيله آن از
عبطهلغتنامه دهخداعبطه . [ ع ُ طَ ] (ع اِمص ) تازگی وتری . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تازگیلغتنامه دهخداتازگی . [ زَ / زِ ] (حامص ) نوی ، و با لفظ بستن و دادن مستعمل . (آنندراج ). مقابل کهنگی ، از تازه : ربود خواهد این پیرهن ترا اکنون همان که تازگی و رنگ پیرهنْت ر
عِبْرَةًفرهنگ واژگان قرآنعبرت (اصل کلمه عبر به معناي گذرکردن از حالي به حالي است ، و اما عبور تنها ، مختص به گذشتن از آب است ... و اعتبار و عبرة مخصوص به حالتي است که انسان بوسيله آن از