عبرت پذیرلغتنامه دهخداعبرت پذیر. [ ع ِ رَ پ َ ] (نف مرکب ) عبرت پذیرنده . که عبرت بپذیرد. عبرت بین . عبرت گیر : در آن شهر شد با تنی چند پیرهمه غایت اندیش و عبرت پذیر.نظامی .
عبرت پذیرفتنلغتنامه دهخداعبرت پذیرفتن . [ ع ِ رَ پ َ رُت َ ] (مص مرکب ) کنایه از پند گرفتن و نصیحت گوش کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ). عبرت گرفتن : گه از لوح ِ ناخوانده عبرت پذیرگه از ص
عبرت پذیرفتنلغتنامه دهخداعبرت پذیرفتن . [ ع ِ رَ پ َ رُت َ ] (مص مرکب ) کنایه از پند گرفتن و نصیحت گوش کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ). عبرت گرفتن : گه از لوح ِ ناخوانده عبرت پذیرگه از ص
عبرت انگیزلغتنامه دهخداعبرت انگیز. [ ع ِ رَ اَ ] (نف مرکب ) عبرت کده . عبرت آور. عبرت گیر. عبرت بین . عبرت پذیر.
پیشینگانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهپیشینیان؛ گذشتگان؛ قدما؛ اسلاف: ◻︎ گه از لوح ناخوانده عبرت پذیر / گه از صحف پیشینگان درس گیر (نظامی۵: ۷۵۳).
درس گیرلغتنامه دهخدادرس گیر. [ دَ ] (نف مرکب ) درس گیرنده . متعلم : گه از لوح ناخوانده عبرت پذیرگه از صحف پیشینگان درس گیر.نظامی .
غایت اندیشلغتنامه دهخداغایت اندیش . [ ی َ اَ ] (نف مرکب ) کسی که پایان و نهایت کار را درست بیند. مآل بین . عاقبت بین : غایت اندیش بود و راه شناس پارسائیش را نبود قیاس . نظامی .در آن ش