عبدانلغتنامه دهخداعبدان . [ ع َ ] (اِخ ) یکی از دهات مرو است که بوالقاسم عبدالحمیدبن عبدالرحمان بن احمد العبدانی منسوب است بدان . (از معجم البلدان ).
عبدانلغتنامه دهخداعبدان . [ ع َ ب ُ ](اِخ ) نهر عبدان ، نهری است به بصره در جانب فرات منسوب به مردی است از اهل بحرین . (از معجم البلدان ).
عبدانیلغتنامه دهخداعبدانی . [ ع َ ] (اِخ ) عبدالحمیدبن عبد الرحمان بن احمد العبدانی ، مکنی به ابوالقاسم . خواهرزاده ٔ یکی از فضلاء و ائمه است که از خال خود قاضی ابوالحسن علی بن ال
باب عبدانلغتنامه دهخداباب عبدان . [ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دشت خاک بخش زرند شهرستان کرمان . 50هزارگزی شمال زرند و 9هزارگزی خاور راه فرعی زرند به راور. کوهستانی ، سردسیر. سکنه ٔ آ
عبداﷲ صمدیهلغتنامه دهخداعبداﷲ صمدیه . [ ع َ دُل ْ لا ص َ م َ ی َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بم . واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری راین کنار شوسه ٔ جیرفت - بم ، 2 خانوار سکنه دارد. (از
عبداﷲ گیولغتنامه دهخداعبداﷲ گیو.[ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور. واقع در 12هزارگزی جنوب باختری چگنه بالا. ناحیه ای است کوهستانی ، معتدل
عبداﷲ مسعودلغتنامه دهخداعبداﷲ مسعود. [ ع َ دُل ْ لا م َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین واقع در 56000 گزی شمال باخترآوج و 48000گزی راه عمومی ، ناحیه ای است
عبدانیلغتنامه دهخداعبدانی . [ ع َ ] (اِخ ) عبدالحمیدبن عبد الرحمان بن احمد العبدانی ، مکنی به ابوالقاسم . خواهرزاده ٔ یکی از فضلاء و ائمه است که از خال خود قاضی ابوالحسن علی بن ال
باب عبدانلغتنامه دهخداباب عبدان . [ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دشت خاک بخش زرند شهرستان کرمان . 50هزارگزی شمال زرند و 9هزارگزی خاور راه فرعی زرند به راور. کوهستانی ، سردسیر. سکنه ٔ آ
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدان شیرازی مکنی به ابوبکر صیرفی . محدث است و به سال 388 هَ . ق . درگذشت .
جرجانیلغتنامه دهخداجرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) عمربن علی بن عبدان . راوی بود و از ابن عیینة روایت کرد. (از تاریخ جرجان تألیف ابوالقاسم سهمی ص 258).
ابوعبدالغتنامه دهخداابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) محمدبن عبدان بن اللبودی . رجوع به ابن اللبودی شمس الدین ... شود.