ابداللغتنامه دهخداابدال . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بدَل یا بدیل . عده ای معلوم از صلحا و خاصان خدا که گویند هیچگاه زمین از آنان خالی نباشد و جهان بدیشان برپایست و آنگاه که یکی از آن
ابداللغتنامه دهخداابدال . [ اَ ] (اِخ ) یکی از شعرای فارسی از مردم اصفهان . تاریخ حیات وی معلوم نیست . ابتدا دکان عطاری داشت و بواسطه ٔ عشق دیوانه شده سه سال در اصفهان سر و پا بر
عبدال تپهلغتنامه دهخداعبدال تپه . [ ع َ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین . واقع در 26000 گزی باختر آبیک و 6000گزی راه عمومی . جلگه ای هوای آن معت
عبدال دهلغتنامه دهخداعبدال ده . [ ع َ دِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان ناتل رستاق بخش نور شهرستان آمل .واقع در 19هزارگزی جنوب خاوری سولده . این دهکده در دشت قرار دارد. آب و هوای آن مع
عبدال محمدلغتنامه دهخداعبدال محمد. [ ع َ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دینور بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان . واقع در 29هزارگزی باختر صحنه و 15هزارگزی باختر راه شوسه ٔ کرما
عبدال آبادلغتنامه دهخداعبدال آباد. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین . واقع در 30هزارگزی باختر آبیک ونه هزارگزی راه عمومی و هوای آن معتدل است و 180 تن سک
عبدالله فردا صبح میرود.گویش اصفهانی تکیه ای: abdollâ heyâ sohb aše. طاری: abdollâ heyâ sob ašö. طامه ای: abdollâ sobâ soxb šu. طرقی: abdollâ höyâ sob ašö. کشه ای: abdollâ heyâ soxb ašö. نطنزی: abd
عبدال تپهلغتنامه دهخداعبدال تپه . [ ع َ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین . واقع در 26000 گزی باختر آبیک و 6000گزی راه عمومی . جلگه ای هوای آن معت
عبدال دهلغتنامه دهخداعبدال ده . [ ع َ دِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان ناتل رستاق بخش نور شهرستان آمل .واقع در 19هزارگزی جنوب خاوری سولده . این دهکده در دشت قرار دارد. آب و هوای آن مع
عبدال محمدلغتنامه دهخداعبدال محمد. [ ع َ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دینور بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان . واقع در 29هزارگزی باختر صحنه و 15هزارگزی باختر راه شوسه ٔ کرما
عبدال آبادلغتنامه دهخداعبدال آباد. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین . واقع در 30هزارگزی باختر آبیک ونه هزارگزی راه عمومی و هوای آن معتدل است و 180 تن سک
عبدالرحمانلغتنامه دهخداعبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) ابن کمال الدین ابی بکربن ناصرالدین محمد سیوطی . از علماء علم عربیت و ادبا، بزرگ عصرخود بود. سیوطی را تألیفات متعددی است از